ادیان و مذاهب

آشنایی اجمالی با ادیان و مذاهب

ادیان و مذاهب

آشنایی اجمالی با ادیان و مذاهب

فلسفه پدیدار شدن فرقه های مختلف در بین مسلمانان و عوامل آن چیست؟


فلسفه پدیدار شدن فرقه های مختلف در بین مسلمانان و عوامل آن چیست؟ 

فلسفه پدیدارى فرقه‏هاى مختلف: تمامى ادیان در درون خود فرقه‏ها و شاخه‏ها و گرایش‏هاى گوناگون و بعضا متفاوتى دارند، طرح تفصیلى این موضوع در دو دین بزرگ یهودى و مسیحى در اینجا امکان نداشته و تنها به ذکر علل پدیدارى فرقه‏هاى مختلف در اسلام اشاره مى‏ شود؛ امّا قبل از آن تذکر دو نکته ضرورى است اوّلاً این علل گاهى در پیدایش یک جریان با یکدیگر تداخل مى‏کنند و برخى اوقات هر علتى موجب پدید آمدن گروه خاصى گشته و در مواقعى علتى در مؤسس آن جریان نقش چشمگیر داشته و علت دیگرى در پیرو و پذیرنده آن مؤثر بوده است.
ثانیا، دو مسأله شاخص و ریشه‏اى منشأ بسترسازى براى پدید آمدن فرق گوناگون در اسلام گشته است. یکى در نخستین زمان رحلت رسول اکرم(ص) و مربوط به مسأله خلافت و امامت است و دیگرى مرتبط با ماجراى حکمیّت در جریان جنگ صفین، (نگا: فى علم الکلام، احمد محمود صبحى، بیروت دار النهضة، چاپ اوّل، 1405 ق، ج 1، صص 32 ـ 34. 

اما علل: 
1. ضعف فکرى و فرهنگى: اصولاً محدودیت قواى ادراکى انسان و عدم توانایى او براى حلّ قطعى همه مسائل اعتقادى، از جمله مهم‏ترین علل اختلاف انسان‏هاست، در مواردى که مسأله به روشنى قابل حلّ نیست هر کس به حدس و گمان مى‏رسد که ممکن است با حدس و گمان دیگران متفاوت باشد. در این صورت است که اختلاف نظرها آشکار مى‏ شود. حضرت رسول(ص) در مدت کوتاه رسالتش فرصت بیان همه مطالب را براى مردم نیافت؛ از این رو، لازم بود از سوى رسول خدا(ص) جانشینى همچون او که معصوم باشد کار را به عنوان امامت مسلمین و تبیین معارف قرآن و سنت نبوى ادامه دهند ولى چنین نشد. یکى از علل پیدایش غلات را در همین امر مى‏توان جست، (نگا: بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، بیروت مؤسسة الوفاء، چاپ دوّم، 1983 م، ج 25، ص 288، روایت 44).
2. تعصبات قبیله‏اى: پس از وفات پیامبر(ص)، مردم به جاى این که در مراسم خاکسپارى شرکت کنند، هر گروهى مدعى شد که حق خلافت از آن اوست. بنابر شواهد تاریخى هیچ یک از انصار و مهاجران در تعیین جانشین پیامبر(ص) از قرآن و سنت رسول خدا(ص) یا از مصلحت امت سخن نگفت، بلکه سخن در این بود که جانشینى پیامبر حق گروه انصار است یا مهاجر و چون در میان انصار دو قبیله اوس و خزرج بود این دو نیز به رقابت برخاستند و به دلیل همین مخالفت مهاجران غالب شدند، (نگا: جانشینى حضرت محمد(ص)، ویلفردمادولونگ، ترجمه احمد نمایى، جواد قاسمى و... مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، چاپ اوّل، 1377 ش، صص 47 ـ 65 و قیام حسین(ع)، دکتر سید جعفر شهیدى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، بهمن 1359، صص 26 ـ 36). 
3. مادى: از منابع تاریخى و روایى معلوم مى‏ شود گروهى بوده و هستند که مثلاً با جعل مطالب و اخبار غلوآمیز و انتشار آن، توجه عده‏اى را به خود جلب کرده و از مواهب و فضل و بخششهاى مادى آنان بهره‏مند شوند؛ مانند مغیرة بن سعید که در تمام عمر خود در تلاش بود تا مرام جدیدى احداث کرده و گروهى متشکل پدید آورد تا به اهداف مادى و دنیایى خود برسد، (نگا: ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغة، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم بیروت، دار احیاء الکتب العربیة، چاپ دوّم، 1385 ق، ج 8، ص 21 و شهرستانى ابوالفتح، الملل و النحل، بیروت، دار المعرفة للطباعة و النشر، چاپ دوّم، بى تا، ص 83). یا برخى براى آن که مى‏خواستند در محیط اسلامى راهى براى مباح کردن گناهان و ترک واجبات و فراهم ساختن بساط عیش و عشرت توأم با توجیه شرعى پیدا کنند تا توده‏هاى ناآگاه مسلمان به آن ایمان آورده آنگاه به کمک همین توده‏هاى ناآگاه تشکیلاتى به وجود آورده و به اهداف خود که همان بسط اباحه‏گرى بوده دست یابند. برخى از مورخان ملل و نحل یکى از علل پیدایش فرقه غلات را همین امر دانسته‏اند، (نگا: الاشعرى، سعد بن عبدالله ابن خلف، المقالات و الفرق، تصحیح محمدجواد مشکور، تهران، مرکز انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ دوّم، 1360 ش، صص 51 ـ 52).
4. سیاسى: سیاست‏بازانى که بیشتر به اهداف غلط خود مى‏اندیشند براى نیل به مقصود خود از حربه‏هاى گوناگونى استفاده مى‏کنند و یکى از این حربه‏هاى قوى و کارآمد ایجاد فرق و نحله‏هاى گوناگون مذهبى است. اینان با به وجود آوردن چنین فرقه‏هایى یک سلسله مسائل و آموزه‏هاى دور از ذهن و عقل را وارد جریان مخالف خود مى‏کردند تا به آن آسیب وارد کرده و آن را در مقابل چشم دیگران نامیمون جلوه دهند. مانند برخى از اخبار در مورد ائمه(ع) که به دور از حقیقت و واقعیت است، (نگا: الذهبى، ابى عبدالله محمد بن احمد بن عثمان، میزان الاعتدال فى نقد الرجال، تحقیق على محمد البجاوى، دار احیاء الکتب العربیة، چاپ اوّل، 1382 ق، ج 2، ص 45). یا پدیدارى فرقه کیسانیه که پیروان مختار بن ابى عبیده ثقفى تلقى شده‏اند براى تضعیف دیدگاه و حرکت مختار از سوى مخالفانش پدیدار شد، (نگا: صفرى فروشانى، نعمت‏الله، غالیان، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، چاپ اوّل، 1378 ش، صص 83 ـ 89). 
5. گسترش حوزه جغرافیایى اسلام با فتوحات مسلمانان، به تدریج پیروان ادیان و عقاید دیگر وارد حوزه حکومت اسلامى شدند. گروهى از این افراد که مسلمان شده بودند به طرح مسائل و مشکلات خود براى مسلمانها پرداختند و آنها که بر دین خود باقى مانده بودند در این مسائل با مسلمانان مجادله مى‏کردند این مسأله در اواخر حکومت بنى‏امیه و اوائل حکومت عباسیان به دلیل ترجمه فلسفه یونان شدت بیشترى گرفت و باعث پدیدارى برخى از فرقه‏ها شد. بر اساس گزارش دکتر حسین عطوان، قدریه دیدگاههاى خود را از تأثیرپذیرى یهودیان و مسیحیان مسلمان شده شامى صورت مى‏ دادند، (نگا: فرقه‏هاى اسلامى در سرزمین شام در عصر اموى، دکتر حسین عطوان، ترجمه حمیدرضا شیخى، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، چاپ اوّل، 1371 ش، صص 31 ـ 33 و نیز نگا: تاریخ الجدل، محمد ابو زهرة، قاهره، دار الفکر العربى، صص 76 ـ 81 و نیز المیزان، علامه سید محمدحسین طباطبایى(ره)، موسسة الاعلمى للمطبوعات، ج 5، ص 276).
6. منع حدیث، یکى دیگر از عوامل پدیدارى فرقه‏هاى گوناگون اسلام شد، زیرا با جلوگیرى از ضبط و تدوین حدیث که در واقع ترجمان اصلى و مفسر حقیقى وحى به شمار مى‏رفت، اسرائیلیاتى وارد آموزه‏هاى دینى شد و موجب پدیدارى هرج و مرج در اعتقادات اعمال، اخلاق و آداب و حتى جوهره و کنه دین وارد کرد و این خود موجب پیدایش بدعت‏هاى یهودى و مسیحى در آموزه‏هاى اسلام گردید، (نگا: معالم المدرستین، علامه سید مرتضى عسگرى، قم، کلیه اصول الدین و المجمع العلمى الاسلامى، چاپ ششم، 1416 ق (1996 م)، ج2، ص 57) این موضوع را به خوبى مى‏توان در تفاسیر قرآن رهیابى کرد، (در این باب نگا: پژوهشى در باب اسرائلیات در تفاسیر قرآن، دکتر محمدتقى دیارى، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردى، چاپ اوّل، 1379 ش، مجموع کتاب).
این موارد بخشى از علل پیدایش فرقه‏ها در اسلام بود.
براى توضیح بیشتر خوب است دانسته شود حدیث افتراق امت به گروه‏هاى مختلف در متون معتبر شیعه واهل سنت نقل شده است. از منابع اهل سنت در «سنن ابى داود» (حدیث شماره 3981) آمده است: «... ان رسول اللّه‏(ص) قام فینا فقال الا ان من قبلکم من اهل الکتاب افترقوا اثنتین و سبعین ملة و ان هذه الملة ستفترق على ثلاث و سبعین. اثنتان و سبعون فى النار و واحدة فى الجنة...؛... پیامبر خدا(ص) برخاست و فرمود: همانا اهل کتاب پیش از شما به هفتاد و دو فرقه گراییدند و این امت به زودى هفتاد و سه فرقه خواهد شد. از میان آنان هفتاد و دو فرقه در آتش‏اند و یکى در بهشت».
در این جا باید توجه داشت که رستگارى تنها یک فرقه درمیان دیگر فرقه‏ها، امر عجیب و غریبى نیست؛ زیرا راه حق و صراط مستقیم الهى که پیامبر اکرم(ص) بدان دعوت فرموده است یکى بیش نیست. پس اگر اختلاف و دگرگونى و چند دستگى پدید آید، ناشى از بدعت و وارد کردن تعالیم غیر دینى در دین است و گریز از بخشى از آموزه‏هاى دینى است. اکنون این سؤال پدید مى‏آید که راه شناخت فرقه ناجیه چیست و آنان چه کسانى‏اند؟ عقل و منطق حکم مى‏ کند که بهترین راه شناخت رستگاران، سخن و تعالیم خود پیامبر است که از افتراق امت و نجات و فلاح تنها یک گروه از میان همه گروه‏ها خبر داده است.
با توجه به روایات رسیده از پیامبر(ص) متوجه مى‏ شویم که راه رستگارى پیروى از قرآن و اهل‏بیت(ع) است؛ زیرا قرآن کتاب معصوم و خطاناپذیر الهى است. قطعا چنین کتابى مفسر و مجرى معصوم مى‏طلبد و آن همان عترت پیامبر(ص) است؛ زیرا پیامبر(ص) در حجة‏الوداع و در آخرین وصیت فرمودند: «... انى تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه‏ و عترتى اهل بیتى ما ان تمسکتم بها لن تضلوا بعدى ابدا و انهما لن یفترقا حتى یردا على الحوض فانظروا کیف تخلفونى فیهما...؛ من دو چیز گران‏بها در میان شما مى‏گذارم: کتاب خدا و عترت و اهل بیت خویش. تا زمانى که به آن دو چنگ زنید پس از من هرگز گمراه نخواهید شد. آن دو از یکدیگر جدایى‏پذیر نیستند تا آن که در حوض (کوثر) بر من وارد آیند.پس بنگرید که پس از من با آن دو چه مى‏کنید»، (بحارالانوار، ج 2، ص 100).
این حدیث به طور متواتر در متون شیعه و اهل سنت یافت مى‏ شود. هم‏چنین برحسب روایت دیگرى پیامبر(ص) فرمودند: «ستفترق امتى على ثلاثة و سبعین فرقه منها فرقة ناجیة والباقون هالکون. فالناجون الذین یتمسکون بولایتکم و یقتبسون من علمکم ولا یعلمون برأیهم فأولئک ما علیهم من سبیل فسالت عن الائمة فقال عدد نقباء بنى اسرائیل؛ به زودى امت من هفتاد و سه فرقه خواهند شد که تنها یکى از آنها رستگار و بقیه هلاک خواهند شد. نجات یابندگانشان کسانى‏اند که به ولایت شما (اهل بیت«ع») چنگ زنند واز کردار شما الگو گیرند و به رأى خویش [در مقابل شما ]عمل نکنند...»، (بحارالانوار، ج 36، ص 33، ح 168).
در روایت دیگرى نیز آمده است که پیامبر(ص) به حضرت على(ع) فرمودند: «یا على مثلک فى امتى مثل المسیح عیسى بن مریم افترق قومه ثلاث فرق فرقة مؤمنون و هم الحواریون و فرقه عادوه و هم الیهود و فرقة غلوا فیه فخرجوا عن الایمان و ان امتى ستفترق فیک ثلاث فرق فرقة شیعتک و هم المؤمنون و فرقة عدوک و هم الشاکون و فرقة تغلوا فیک و هم الجاحدون و انت فى الجنة یا على و شیعتک و محب شیعتک و عدوک والغالى فى النار؛ اى على! مثل تو در امت من همانند مثل عیسى بن مریم است که امتش سه فرقه شدند:
1- گروه مؤمنان که حواریون بودند،
2- گروه دشمنان یعنى یهود،
3- گروه غلو کنندگان که از دایره ایمان برون رفتند.
همانا امت من نیز در مورد تو سه گروه مى‏شوند:
1- شیعیان تو که آنان مؤمنانند،
2- دشمنان که همان تردید کنندگانند،
3- گروهى که در مورد تو غلو مى‏کنند و آنان حق ستیزند.
اى على! تو و شیعیان و دوست‏داران پیروانت در بهشتید ودشمنان و غلو کنندگان در تو اهل دوزخند»،(بحارالانوار، ج 25، ص 264، ح 4). 
ازاین‏رو درباره این که کدام یک از فرقه‏ها و مذاهب، به سنت پیامبر(ص) نزدیکتر هستند. به دلایل مختلف عقلى، روایى و تاریخى مى‏توان شیعیان دوازده‏امامى را معرفى کرد. زیرا نزدیکترین افراد به پیامبر(ص) که مطابق سنت او عمل مى‏کردند امام على(ع) و حضرت فاطمه(س) و فرزندان ایشان بودند و شیعیان به دنبال پیروى کامل از این بزرگان هستند و کسانى هم چون امام باقر(ع) و امام صادق(ع) که آگاه‏ترین مردم به کلام خدا و سنت پیامبر(ص) در عصر بعد از صدر اسلام بودند. شیعیان بیشترین بهره را از احادیث آن دو بزرگوار دارند تا آنجا که به عنوان مذهب جعفرى شهرت یافته‏اند. 
این‏گونه شواهد به طور اجمال نزدیکى شیعیان به سنت پیامبر(ص) را تأیید مى‏ کند و حتى مى‏توان گفت شیعیان «اهل سنت واقعى» هستند. ناگفته نماند، نباید سنت پیامبر(ص) به برخى اعمال ظاهرى خلاصه کرد. اگر چه در اعمال ظاهرى دیگر مذاهب نیز خلاف سنت بسیار مشاهده مى‏ شود از آن جمله «تکتف در نماز» که از زمان خلیفه دوم آغاز شده است. 
براى آگاهى بیشتر ر.ک: 
1ـ رهبرى امام على(ع) در قرآن و سیره پیامبر (ترجمه المراجعات)، مترجم: سید محمد سیاهپوش
2ـ آنگاه هدایت شدم تیجانى سماوى 
3ـ بررسى مسائل کلى امامت ابراهیم امینى 
4ـ الغدیر علامه امینى
5 ـ عتبات الانوار میر حامد حسینى لکنهوى
6ـ شبهاى پیشاور سلطان الواعظین شیرازى 

باوجود که حضرت مسیح ع وحضرت خضر ع پیامبر زنده است تفاوشان باامام زمان عج را بیان کنید؟

باوجود که حضرت مسیح ع وحضرت خضر ع پیامبر زنده است تفاوشان باامام زمان عج را بیان کنید؟

پاسخ :

نخست: ذکر دو نکته به عنوان مقدمه لازم و ضروری است: 
1. حضرت مسیح ـ علیه السّلام ـ پیامبر الهی بوده است و در دوران رسالتش به پیروانش کمک و یاری می‌کرد و بیماران را شفا می‌داد.[1] بعد از عروج او به آسمان،[2] مسیحیان درباره عیسی بن مریم ـ علیه السّلام ـ ، عقیدة دیگری پیدا کردند که قرآن کریم در آیاتی عقیدة آنان را مطرح کرده و به نقد آنها پرداخته است.[3] 
2. تمام شرایع آسمانی لباسهای مختلف بر اندام دین واحد (توحید) بوده و خدا جز یک دین، دین دیگری را تشریع نکرده است. البته مقصود این نیست که تمام ادیان آسمانی در هر زمانی شایستگی پیروی دارند، بلکه با اعتراف به وحدت دین، یادآور می‌شویم که شرایع کاملاً مختلف بودند و شرایع سماوی متناسب با استعدادها و شایستگی‌های امتها در ادوار مختلف تاریخ تنظیم و تشریع شده‌اند و در حقیقت هر یک از این شرایع کلاسهایی بوده است که می‌بایست بشر، برای تکامل خود در آنها آموزش ببیند و آخرین کلاس برای آخرین امت همان شریعتی است که به وسیلة پیامبر گرامی عرضه شده است. 
حال باید گفت: پیروان حضرت مسیح که قایل به رسالت پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ نیستند و حضرت مسیح را آخرین پیامبر خدا می‌دانند، در حالی که مسیح پیامبر بعد از خویش را معرفی کرده و نام او را بیان نموده است. قرآن می‌فرماید: «به یادآور زمانی را که عیسی فرزند مریم به بنی اسراییل گفت: من فرستادة خدا به سوی شما هستم، تصدیق کنندة توراتی هستم که پیش روی من قرار دارد و بشارت دهنده‌ام به پیامبری که پس از من می‌آید و نام او احمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ است».[4] 
هر گاه یک چنین تنصیص بدون شک و تردید بر فردی منطبق گردد، حجت بر همگان تمام است و باید او را به عنوان پیامبر زمان خود بپذیرد که متأسفانه مسیحیان نپذیرفته است. 
با توجه به نکات که بیان شد که برخی از مسیحیان قابل به الوهیت مسیح هستند و برخی هم مسیح را آخرین پیامبر خدا می‌دانند و قایل به رسالت پیامبر خاتم ـ صلّی الله علیه و آله ـ نیستند، آیا حضرت مسیح، مسیحیان را در موقع گرفتاری کمک و یاری خواهد کرد یا خیر؟ هر چند به دلیل روشن در این باره دست نیافته‌ایم، امّا از باب توسل به انبیاء الهی برای رفع گرفتاری‌ها و آمرزش گناهان و از باب این که خداوند فیاض مطلق و حضرت مسیح واسطة فیض بوده است، می‌گوییم که مسیحیان اگر جاهل قاصر باشند که روشن شدن حقایق برایش ممکن نیست، چنین اشخاصی را حضرت مسیح یاری خواهد کرد. امّا اگر جاهل مقصر باشند که روشن شدن حقایق برایش از طریقی ممکن است ولی برای دست یافتن به آن کوتاهی می‌کند، حضرت آنان را یاری نخواهد کرد. 
البته این نکته نیز قابل ذکر است که فعلاً حجت خدا در زمین امام زمان (عج) است که در میان مردم به سر می‌برد و مشکلات و گرفتاری را برطرف می‌سازد و مردم توانایی مشاهدة آن حضرت را ندارند؛ او در توقیعی که برای شیخ مفید(ره) صادر فرموده به این جهت اشاره کرده است: «ما اگر چه جایگزین شده‌ایم در مکانی که دور از مساکن ظالمین باشیم، بر حسب آن چه خداوند برای ما و شیعیان ما، صلاح در این دیده تا مادامی که دولت دنیا، برای فاسقین باشد. لیکن مع الوصف علم ما به احوال شما احاطه دارد و چیزی از اخبار شما از ما مخفی نیست.... ما اهمال نمی‌کنیم در مراعات شما و نه فراموش می‌کنیم یاد شما را و اگر نه این بود، بلاها و شداید بر شما نازل می‌شد و دشمنان شما را درهم می‌شکستند و نابود می‌کردند، پس بپرهیزید خدای جل جلاله را و ما را یاری و کمک کنید بر دستگیری خودتان».[5] 
اکنون که روشن شد حضرت مسیح حیّ و زنده است پیروان خویش را اگر جاهل و قاصر باشد یاری می‌کند، به جواب بخش دوم پرسش می‌پردازیم و می‌گوئیم که تفاوت عیسی بن مریم ـ علیه السّلام ـ با خضر نبی ـ علیه السّلام ـ و امام زمان (عج) در این است که حضرت مسیح رسول و نبی می‌باشد امّا حضرت خضر فقط نبی است نه رسول. امام زمان نه نبی است و نه رسول بلکه امام معصوم است. 
فرق بین نبی و رسول این است که نبی از «نبأ» به معنی خبر مشتق شده و به کسی گفته می‌شود که از جهان بالا خواه از طریق رؤیا و یا از طریق دیگر وحی دریافت کند. البته نبی هر انسانی گزارشگر و خبرگیری نیست بلکه گزارشگر اخبار مهم سماوی است که از جانب خدا به او ابلاغ می‌گردد و خضر نبی نیز چنین است. 
رسول از رسالت مشتق گردیده است (رسول که ارتباط با وحی تشریعی دارد) انسان آگاه و مطلع از اخبار سماوی است که مأمور است آن چه را دریافت کرده ابلاغ نماید و جامه عمل بپوشاند. مانند حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ که هم اخبار مهم سماوی را دریافت می‌کرده و هم مأمور به تبلیغ آن بوده است.[6] 
بنابراین نبی کسی است که اخبار مهم سماوی را دریافت می‌کند و مأموری به تبلیغ آن نیست. رسول با این که اخبار غیب را دریافت می‌کند مأمور به تبلیغ آن نیز می‌باشد. امام زمان چنان که بیان شد نه نبی است و نه رسول بلکه امام معصوم و از جانشینان رسول خاتم ـ صلّی الله علیه و آله ـ است. 
تفاوت دیگر این است که حضرت عیسی بن مریم ـ علیه السّلام ـ را خداوند در آسمان برده است که در هنگام ظهور امام زمان (عج) به زمین فرود می‌آید و پشت سر حضرت نماز می‌خواند. حضرت خضر نبی ـ علیه السّلام ـ و امام زمان (عج) فعلاً در زمین و در میان مردم به سر می‌برند و در موقع گرفتاری یاری می‌کنند ولی از دیدگان مردم غایب هستند. 
منابع برای مطالعه بیشتر: 
1. ادیان بزرگ جهان، تألیف حسین توفیقی، چ پنجم، 1381، ص 114 تا آخر کتاب. 
2. منشور جاوید، تألیف آیت الله سبحانی، ج 12، از ص 353 به بعد.

[1] . حسین توفیقی، ادیان بزرگ جهان، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها (سمت) و مؤسسه فرهنگی طه و مرکز جهانی علوم اسلامی، چ پنجم، تابستان 81، ص 114. 
[2] . بل رفعه الله إلیه و کان اللهُ عزیزاً حکیما؛ نساء 158. 
[3] . آل عمران، 59، 79 تا 80 و 64؛ نساء، 171؛ مائده، 17، 72 و 73 و 75؛ توبه: 30 ـ 31؛ مریم، 34 ـ 36، فرقان، 2. 
[4] . صف، 6. 
[5] . الهیئة العلمیه فی مؤسسه المعارف الاسلامیه، معجم احادیث الامام المهدی، نشر مؤسسه المعارف الاسلامیة، المطبعة بهمن، الطبعة الاولی، 1411، ج 4، ص 460، چ 1420. 
[6] . آیت الله سبحانی، منشور جاوید، (نشر مؤسسه امام صادق ـ علیه السّلام ـ، پاییز 1370، چ نمونه، قم)، ج 10، ص 266 ـ 267.

http://www.andisheqom.com/Files/faq.php?level=4&id=775&urlId=1019

پرسش :آیا قرآن و روایات به تعداد امامان اشاره ای دارند؟


پاسخ :
پیامبر گرامی ـ صلی الله علیه و آله ـ در مواقع مختلف و با عبارات گوناگون، اهل بیت خود را به مردم معرفی کرده است، حدیث سفینه نوح، ثقلین، منزلت غدیر، امامان دوازده گانه و... که با عبارات مختلف و در مواقع مختلف از طریق شیعه و سنی به ما رسیده اند، در میان این احادیث، احادیث مختلفی مبنی بر تعداد آنان یعنی 12 نفر رسیده است که با ذکر نام هر کدام از امامان، در منابع روایی ما موجود است، بعضی از این روایات در ذیل آیاتی از قرآن و به منزله تفسیر آن آیاتند، و برخی مستقلاً ذکر شده اند که از هر کدام نمونه هایی ذکر می شود. 
1. آیه اولی الامر: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»[1] 
ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را (نیز) اطاعت کنید. 
در روایات متعددی که در تفسیر این آیه از پیامبر گرامی اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ نقل گردیده، مقصود از اولوالامر، بیان شده است، در برخی از این روایات آمده است که پس از نزول این آیه، علی ـ علیه‎ السلام ـ از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ پرسید: یا نبیّ‌الله من هم ای رسول خدا! اولوالامر چه کسانی اند؟ پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ پاسخ داد: انت اوّلهم تو نخستین آنها هستی.[2] 
روایات متعدد دیگری نیز گویای آنند که مقصود از اولوالامر، علی ـ علیه‎ السلام ـ و سایر امامان از اهل بیت اند، حتی در پاره ای از احادیث، نام امامان دوازده گانه به تریبت آمده است.[3] 
2. آیه نقبای بنی اسرائیل 
در روایات متعدد از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ نقل شده که تعداد جانشینان آن حضرت به تعداد نقبای بنی اسرائیل می باشند. 
قرآن کریم درباره نقبای بنی اسرائیل می فرماید: 
«وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً»[4] 
از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم و دوازده نقیب از آنان برگزیدیم. 
نقیب به کسی می گویند که وضعیت قوم خود را رسیدگی می کند، و مراد از «نقبای بنی اسرائیل» رؤسای قبایل دوازده گانه بنی اسرائیل هستند که رهبری آنها را بر عهده داشتند و بر آنان وحی نمی شد، و صاحب شریعت نبودند ولی سرپرست و رهبر آن ها بودند.[5] 
بنابراین، ذکر نقبای بنی اسرائیل بیانگر این مطلب است که پس از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ نیز دوازده نفر وظیفه امامت و رهبری امت اسلامی را عهده دار خواهند بود، و این فقط بر امامان دوازده گانه شیعه منطبق است.[6] 
3. روایات بیانگر اسامی امامان: 
احادیث معتبری از پیامبر بزرگوار اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ نقل شده اند که در آنها به صورت صریح نام امامان دوازده گانه برده شده است، به گونه ای که دیگر هیچ تردیدی در این مسأله باقی نماند. 
برای نمونه، روایت ذیل را نقل می کنیم: 
ابن عباس از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ پرسید: امامان پس از شما چند نفرند؟، پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: به عدد حواریون عیسی و اسباط موسی و برگزیدگان (نقبای) بنی اسرائیل... ، امامان پس از من دوازده نفرند، نخستین آنان علی بن ابی طالب است و پس از او دو سبط من حسن و حسین ـ علیهما‎ السلام ـ پس از وفات حسین ـ علیه‎ السلام ـ فرزندش علی ـ علیه‎ السلام ـ و پس از وفات علی ـ علیه‎ السلام ـ فرزندش محمد ـ علیه‎ السلام ـ و پس از او فرزندش جعفر ـ علیه‎ السلام ـ و پس از او فرزندش موسی ـ علیه‎ السلام ـ و پس از او فرزندش محمد ـ علیه‎ السلام ـ و پس از او فرزندش علی ـ علیه‎ السلام ـ و پس از او فرزندش حسن ـ علیه‎ السلام ـ و پس از او فرزندش حجت ـ علیه‎ السلام ـ .[7] 
4. نص امام معصوم بر امامت امامان دیگر 
با توجه به جایگاه امامت به عنوان رهبری الهی و لزوم عصمت امام روشن است که سنت امام معصوم ـ علیه‎ السلام ـ (شامل گفتار و رفتار او) همچون سنت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ برای تمام مسلمانان معتبر است، بنابراین اگر امام معصوم ـ علیه‎ السلام ـ شخصی را برای جانشینی خود و امامت امت پس از خود معرفی کند، معرفی او در حکم معرفی خدا و پیامبرش ـ صلی الله علیه و آله ـ خواهد بود. بر این پایه می توان علاوه بر روایات نبوی معرفی امامان دوازده گانه، به روایات معتبری که از هر یک از امامان معصوم ـ علیه‎ السلام ـ در معرفی امام بعدی نقل شده است تمسک جست و از این طریق، ادله بیشتری بر حقانیت دیدگاه امامیه اثنی عشری فراهم آورد.[8] 
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 
1. منتخب الاثر، صافی گلپایگانی. 
2. تأویل الآیات الظاهره، سیدعلی حسینی استرآبادی. 
3. پیام قرآن، ج 9، آیت الله مکارم شیرازی. 
4. آیات ولایت در قرآن، آیت الله مکارم شیرازی. 
5. الهیات و معارف اسلامی، آیت الله سبحانی.


[1]. نساء/ 59. 
[2]. حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج 1، ص 151-158. 
[3]. بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج1، صص381 تا 387؛ و صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، قم، انتشارات حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ چاپ دوم، سال 1421 هـ ق، فصل اول، از ص 45 تا ص191؛ و سعیدی مهر، محمد، کلام اسلامی (2)، کتاب طه، 1381، ص176و177. 
[4]. مائده/ 12. 
[5]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، انتشارات اعلمی، ج 5، ص240. 
[6]. ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، عقاید استدلالی(2)، مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران،1380، چاپ اول، ص142و143؛ و صافی گلپایگانی، منتخب الاثر فصل اول، باب دوم. 
[7]. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، انتشارات الاعلمی، ج36، ص286، ح 107؛ و قندوزی، سلیمان، حنفی، ینابیع الموده، باب76؛ و کلینی، محمد بن یعقوب، ج1، ص 286 تا 329. 
[8]. ر.ک: مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 36، ص 373 تا 414؛ و سعیدی مهر، کلام اسلامی(2)، ص 182. 

شیعیان بر اساس چه دلایلى، امامان خود را معصوم مى دانند؟


پاسخ :

اندیشمندان شیعه براى اثبات عصمت امامان از ادله گوناگونى بهره مى برند، چنان که علامه حلى با شرح و بسط این دلایل، بیش از هزار نکته در این باره فراهم ساخته است.[۱] با این حال، اشاره اى کوتاه به این ادله، سودمند است و زمینه را براى جستوجوهاى بیش تر و ژرف تر فراهم مى سازد.

1. جدایى ناپذیرى مقام امامت از نبوت[۲]

آن گونه که از کتاب و سنت برمى آید، مقام امامت در رهبرى سیاسى جامعه اسلامى خلاصه نمى شود؛ بلکه دنباله نبوّت و کامل کننده رسالت است.[۳] چنین تصویرى از امامت، پیامبر و امام را کنار هم مى نشاند و دلایل عقلى عصمت را به قلمرو امامت نیز مى کشاند، با این تفاوت که در این جا به جاى ابلاغ وحى، از تبیین معارف وحیانى سخن مى رود.

2. قرآن و عصمت امام

الف)آیه امامت: قرآن کریم، ستم کاران را شایسته مقام امامت نمى داند: «و اذْ ابتلى ابراهیم ربُّهُ بِکلمات فاتَمَّهُن قال انّى جاعِلُکَ لِلناس اماماً قال و مِن ذریَتى قالَ لا یَنالُ عَهْدى الظالمین».(بقره، ۱۲۴). با توجه به این که در فرهنگ قرآن، هر گناه کارى، ستم کار خوانده مى شود،[۴] چاره اى جز پذیرش عصمت امام باقى نمى ماند. هرچند این آیه، گفتوگوهاى فراوانى را برانگیخته، ولى بحث به اندازه اى روشن است که برخى مفسران اهل سنت را نیز به چنین اعترافى واداشته است: فیه دلیلٌ على عصمة الانبیاء من الکبائر قبل البعثة و انّ الفاسق لا یصلح للامامة.[۵]

این آیه دلیل بر آن است که پیامبران(حتى) پیش از بعثت نیز از گناهان کبیره، معصوم اند و فاسقان شایستگى امامت را ندارند.

اگر گوینده این سخن، پیش فرض هاى ذهنى خود را کنار مى نهاد، میان امامت و نبوت فرق نمى گذاشت و در بیان شرایط امام، تنها به عدالت بسنده نمى کرد؛ زیرا در آیه مورد بحث، سخن بر سر آن است که ستم کاران شایستگى دریافت عهد الهى را ندارند. ما نیز مى پذیریم که عهد الهى، عنوانى فراگیر است که هم نبوت و هم امامت را در بر مى گیرد، ولى چگونه این جمله در یکى از مصادیق عهد، لزوم عصمت را نتیجه مى دهد و در مصداق دیگر آن، از حد اشتراط عدالت فراتر نمى رود؟!

ب)آیه اولى الامر: این آیه، همگان را به اطاعت از اولى الامر فرا مى خواند و این گروه را در کنار پیامبر(صلى الله علیه وآله)مى نشاند: «یا ایها الذین امَنُوا اطیعُوا الله و اُطیعُوا الرسُولَ و اُولى الاَمْرِ مِنْکُمْ…».(نساء، ۵۹)

این اطاعت به دلیل آن که قید و شرطى به همراه ندارد، اطاعتى همه جانبه و بى چون و چرا است. این مطلب جز با عصمت اولوالامر سازگار نیست؛ زیرا این سرسپردگى تنها در برابر کسى سزاوار است که از کج روى و کج اندیشى در امان باشد و نه تنها در گفتار، بلکه با رفتار خود نیز مردم را جز به آن چه رضاى خداوند است، نخواند.[۶]

فخر رازى؛ اندیشمند و مفسر بزرگ اهل سنت که به دلیل توانایى زیاد در شبهه افکنى، امام المشککین خوانده مى شود دلالت آیه بر عصمت را مى پذیرد، ولى منظور از اولوالامر را نخبگان امت مى داند.[۷] این در حالى است که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در پاسخ به پرسشى در این زمینه، از امامان دوازده گانه شیعه نام مى برد و آنان را جانشین خود و پیشواى مردم معرفى مى کند.[۸]

ج) آیه تطهیر: آیه «انما یُریدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عنکُمُ الرِجْسَ اَهْلَ الْبَیتِ و یُطهِرَکُمْ تطهیراً» (احزاب، ۲۳). موسوم به آیه تطهیر از آیاتى است که به روشنى، بر عصمت اهل بیت(علیهم السلام) دلالت دارد و بر پاکى و طهارت آنان تأکید مىورزد.[۹] سخن درباره این آیه فراوان است، ولى آن چه به طور اجمال مى توان گفت این است که براساس این آیه، اراده ازلى و تخلف ناپذیر الهى بر این تعلق گرفته است که هرگونه پلیدى را از اهل بیت(علیهم السلام)بزداید و آنان را پاک گرداند. این حقیقت، با توجه به این نکته که قرآن کریم هرگونه آلودگى ظاهرى و باطنى را رجس و پلیدى مى شمارد،[۱۰] تفسیرى جز عصمت را بر نمى تابد.

3. عصمت اهل بیت(علیهم السلام) در روایات نبوى

در روایاتى که از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده، فضایل فراوانى براى اهل بیت(علیهم السلام)آمده است که برخى از آن ها جز با عصمت آنان سازگار نیست. در این بخش تنها به نمونه هایى از آن چه در کتاب هاى اهل سنت آمده است، بسنده مى کنیم.

الف) اهل بیت(علیهم السلام) همراه و همتاى قرآن: در حدیث پرآوازه ثقلین، توجه به دو نکته، اندیشه حق جویان را به عصمت اهل بیت(علیهم السلام) رهنمون مى سازد:

یک: در این حدیث، کتاب و عترت در کنار یکدیگر، محور هدایت به شمار آمده اند:

ما ان تمسکتم ِبِهما لن تضّلوا ابدا.

هرکس به کتاب و سنت تمسک کند، هرگز گمراه نمى شود.

دو: در این روایت، برجدایى ناپذیرى قرآن و عترت تأکید شده است:

لن یفترقا حتى یردا علیّ الحوض.

آن ها از هم جدا نمى شوند تا این که در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.

اگر اهل بیت، معصوم از گناه و خطا نبودند، پیروى از آنان همواره به هدایت نمى انجامید و جدایى ناپذیرى آنان از قرآن، معناى روشنى نمى یافت.[۱۱]

ب) على بن ابى طالب(علیه السلام)؛ مدار و معیار حق: براى داورى میان انسان هاى عادى، چیزى جز حق را نمى توان محور ارزیابى قرار داد. باید ابتدا حق را شناخت تا میزان حقانیت اشخاص بر اساس نزدیکى و دورى به این محور سنجیده شود: «اعرف الحق تعرف اهله.»[۱۲] براین اساس، تنها کسانى که خود معیار حق اند و حق بر گرد آنان مى چرخد، معصوم اند و امام على(علیه السلام) به گواهى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از این گروه است: علیٌ مع الحقّ و الحقّ مع علی، على با حق است و حق همواره با على است.[۱۳] یا اللهم ادر الحق مع على حیث دار، خدایا! حق را همیشه باعلى همراه کن هرجا که على هست.[۱۴]

ج) پیروى از اهل بیت(علیهم السلام)؛ مایه رستگارى: افزون بر حدیث معروف سفینه «مثل اهل بیتى مثل سفینة نوح»[۱۵] که اهل بیت(علیهم السلام) را به کشتى نوح همانند مى کند و رستگارى ابدى را با پیروى از آنان پیوند مى زند، احادیث فراوان دیگرى نیز وجود دارند که روایت زیر نمونه اى از آن هاست:

هرکس مى خواهد زندگى و مرگش هم چون زندگى و مرگ من باشد… ولایت على و فرزندانش را برگزیند؛ زیرا آنان هرگز شما را از راه هدایت بیرون نمى برند و به گمراهى نمى کشانند.[۱۶]

منابع :

۱٫ الفین فى امامة امیرالمؤمنین على بن ابى طالب(علیه السلام)، علامه حلى، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، ۱۴۰۲ ق، ج ۳، ص ۱۴۸٫

۲٫ انوار الملکوت فى شرح الیاقوت، علامه حلى، دانشگاه تهران، ۱۳۳۸ ق، ص۲۰۴؛ قواعد المرام، ابن میثم بحرانى، قم، مؤسسة نشر اسلامى، ۱۴۱۴ ق، چ ۲، ص۱۷۷؛ کشف المراد، علامه حلى، قم، مؤسسة نشر اسلامى، ۱۴۱۳ ق، چ ۴، ص۳۶۴؛ ارشاد الطالبین الى نهج المسترشدین، الفاضل مقداد سیورى، قم، مکتبة آیت الله المرعشى، ۱۴۰۵ ق، ص۳۳۳؛ عقائد الامامیة، محمدرضا مظفر، تهران، مکتبة نینوى الحدیثه، بى تا، ص۶۷٫

۳٫ الالهیات، جعفر سبحانى، قم، المرکز العالمى للدراسات الاسلامیة، ۱۴۱۲ ق، چ ۳، ج۴، صص ۴۵۲۶؛ امامت و رهبرى، مرتضى مطهرى، تهران، صدرا، ۱۳۶۸ ش، چ ۱۰، ص ۵۸٫

۴٫ الالهیات، ص۱۲۱؛ المیزان، محمدحسین طباطبایى، ج۱، ص۲۷۶؛ امامت و رهبرى، ص۱۶۸؛ بررسى مسایل کلى امامت، ابراهیم امینى، قم، دارالتبلیغ، چ ۲، ص۴۶٫

۵٫ تفسیر البیضاوى، عبدالله بن عمر بیضاوى، بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، ۱۴۱۰ ق، ج۱، ص۱۳۹٫

۶٫ المیزان، ج۴، صص۳۷۸ و ۴۰۱؛ ولایت فقیه، عبدالله جوادى آملى، تهران، رجاء، ۱۳۶۸ ش، چ ۲٫

۷٫ التفسیر الکبیر، فخرالدین رازى، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۱ ق، ج۱۰، ص۱۱۶٫

۸٫ اثبات الهداة، حر عاملى، قم، المطبة العلمیه، ۱۴۰۴ ق، ج۱، ص۵۰۱؛ ینابیع المودة، سلیمان بن ابراهیم بلخى قندوزى، اسلامبول، مطبعة افتر، ۱۳۰۴ ق، صص ۴۹۴ ـ ۴۹۵٫

۹٫ المیزان، ج۱۶، صص۳۰۹ ـ ۳۱۳؛ منشور جاوید، جعفر سبحانى، قم، مؤسسة المنار، ۱۴۱۷ ق، صص۲۸۲ ـ ۳۲۰٫

۱۰٫ الالهیات، ج۴، صص۱۲۸ ـ ۱۲۹؛ روح المعانى، سیدمحمد آلوسى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، بى تا، ج۲۲، ص۱۲٫

۱۱٫ الغدیر، عبدالحسین امینى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۶ ش، چ ۲، ج۳، ص۲۹۷؛ راهنماشناسى، محمدتقى مصباح یزدى، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۵ ش، ص۳۷۶؛ امامت و رهبرى، مرتضى مطهرى، ص۷۵٫

۱۲٫ بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، بى تا، ج۴۰، ص۱۲۶٫

۱۳٫ تاریخ البغداد، احمد خطیب بغدادى، قاهره، مطبعة السعادة، ۱۳۴۹ ق، ج۱۴، ص۳۲۱٫

۱۴٫ الجامع الصحیح (السنن الترمذى)، محمدبن عیسى ترمذى، قاهره، دارالحدیث، بى تا، ج۵، ص۶۳۳۳؛ المستدرک على الصحیحین، حاکم نیشابورى، بیروت، دارالکتب العلمیه، بى تا، ج۳، ص۱۳۵٫

۱۵٫ المستدرک، ج۳، ص۱۶۳؛ کنز العمال، على بن حسام الدین متقى هندى، بیروت، مؤسسة الرسالة، ۱۴۰۹ ق، ج۱۲، ص۹۴٫

۱۶٫ کنزالعمال، ج۱۱، ص۶۱۱، ح ۳۲۹۶٫ 

به نقل از:http://ww2.shobhe.ir/1390/08/q12/

مذهب شیعه در چه عصرى پدید آمده است؟


پاسخ :

اندیشمندان درباره آغاز پیدایش تشیع، نظرهاى متفاوتى دارند که آن را به طورکلى به دو دسته مى توان تقسیم کرد:

الف نویسندگان و پژوهش گرانى که مى گویند تشیع پس از رحلت پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)ایجاد شده است. اینان خود چند دسته اند:

1. گروهى مى گویند تشیع در روز سقیفه پدید آمده است، همان روزى که گروهى از بزرگان صحابه با صراحت گفتند: على(علیه السلام) اولى به امامت و خلافت است.[۱]

2. دسته دوم، پیدایش شیعه را به اواخر خلافت عثمان مربوط مى دانند و انتشار آراى عبدالله بن سبا در این زمان را به پیدایش تشیع ربط مى دهند.[۲]

3. گروه دیگرى معتقدند شیعه در روز فتنه الدار(روز قتل خلیفه سوم)پدید آمده است. پس از این روز، پیروان على(علیه السلام) که همان شیعیان بودند، در مقابل خون خواهان عثمان(عثمانیان)قرار گرفتند. ابن ندیم مى نویسد:» وقتى طلحه و زبیر با على(علیه السلام)مخالفت کردند و جز به خون خواهى عثمان به چیزى دیگر قانع نشدند، على خواست با آن ها بجنگد تا سر به فرمان حق نهند. آن روز، کسانى را که از او پیروى کردند، به نام شیعه خواندند و او خود نیز به آن ها مى گفت: شیعیان من.»[۳]ابن عبد ربه اندلسى نیز مى گوید: «شیعیان کسانى هستند که على را بر عثمان تفضیل دادند».[۴]

4. دسته چهارم معتقدند که تشیع پس از ماجراى حکمیت تا شهادت على(علیه السلام)به وجود آمده است.[۵]

5. دسته پنجم نیز آغاز تشیع را به واقعه کربلا و شهادت امام حسین(علیه السلام)ربط مى دهند.[۶]

ب در مقابل این ها، پژوهش گرانى معتقدند که تشیع در عصر رسول خدا(صلى الله علیه وآله)ریشه دارد. از میان دانشمندان شیعه، مرحوم کاشف الغطا،[۷] شیخ محمدحسین مظفر،[۸] محمدحسین زین عاملى [۹]و از میان علماى اهل سنت، محمد کرد على مى گویند: شمارى از صحابه در عصر پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)به شیعه على معروف[۱۰] بودند.

با توجه به این نظرها مى توان گفت ایام سقیفه، اواخر خلافت عثمان، جنگ جمل، حکمیت و حادثه کربلا از دوره هاى اثر گذار بر تاریخ تشیع است. افزون بر آن، وجود شخصى به نام عبدالله بن سبا مورد تردید است. با همه این ها پیدایش تشیع در یکى از این دوره ها درست به نظر نمى رسد. بررسى احادیث نبوى نشان مى دهد که واژه شیعه پیش از همه از زبان رسول خدا، محمد مصطفى(صلى الله علیه وآله) در احادیث متعددى براى نامیدن دوستداران على(علیه السلام) به کار رفته است. اینک به این موارد اشاره مى کنیم که همه آن ها در منابع اهل سنت آمده است.

مسعودى نوشته است: عباس بن عبدالمطلب مى گوید: «روزى نزد رسول خدا(صلى الله علیه وآله)بودیم که ناگهان على بن ابى طالب وارد شد. همین که چشم پیامبر(صلى الله علیه وآله)به على(صلى الله علیه وآله)افتاد، چهره اش شکفت. عرض کردم: یا رسول الله! شما به خاطر دیدن این پسر چهره تان باز شد! فرمود: عمو، به خدا سوگند! خداوند او را بیش از من دوست دارد. هیچ پیامبرى نیست مگر این که اولادش از صلب خود اوست، ولى اولاد من پس از من، از نسل على هستند. در روز قیامت، مردم را به نام خود و نام مادرشان بخوانند براى این که خداوند پرده پوشى مى کند جز على و شیعیانش که آنان را به نام خود و نام پدران شان صدا مى زنند».[۱۱]

پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به على(علیه السلام) فرمود: «خدا گناهان شیعیان و دوستداران شیعیان تو را بخشیده است».[۱۲] هم چنین پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرموده است: «تو و شیعیانت در حوض کوثر بر من وارد مى شوید. از آن سیراب خواهید شد و صورت تان سفید است و دشمنان تو تشنه و در غل و زنجیر بر من وارد مى شوند.» پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)در حدیثى طولانى درباره فضایل على(علیه السلام) به دخترش فاطمه(علیها السلام)مى فرماید: «یا فاطمه! على و شیعیان او رستگاران فردا هستند».[۱۳] هم چنین رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)فرمود: «یا على ! خدا، گناهان تو، خاندانت و شیعیان و دوستداران شیعیانت را بخشیده است…».[۱۴]

حتى گفتنى است روایاتى نیز از رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) درباره بعضى شیعیان از زبان مخالفان شیعه نقل شده است. براى نمونه، عایشه درباره حجر بن عدى نقل کرده است: آن گاه که معاویه پس از قتل حجر و یارانش حج گزارد و به مدینه آمد، عایشه به او گفت: «معاویه! هنگامى که حجر و یارانش را مى کشتى، حلمت کجا رفته بود؟ آگاه باش که از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) شنیدم که فرمود: جماعتى در محلى به نام «مرج عذرا» کشته مى شوند که اهل آسمان ها براى قتل آنان خشمگین مى شوند.»[۱۵]

چون این احادیث انکار شدنى نیستند و محدثان بزرگ اهل سنت آن را نقل کرده اند، بعضى نویسندگان اهل سنت به تأویل نارواى آن دست زده اند. ابن ابى الحدید مى گوید: «منظور از شیعه که در روایات متعدد، به آنان وعده بهشت داده شده است، کسانى هستند که به برترى على(علیه السلام) بر همه خلق قایل هستند. بدین گونه، عالمان معتزلى ما در تصانیف و کتاب هایشان نوشته اند: در حقیقت ما شیعه هستیم و این حرف اقرب به سلامت و اشبه به حق است».[۱۶] ابن حجر هیثمى نیز در کتاب «الصواعق المحرقه فى الرد على اهل البدع و الزندقة» هنگام نقل این احادیث گفته است: «منظور از شیعه در این احادیث، شیعیان نیستند، بلکه منظور، خاندان و دوستداران على هستند که مبتلا به بدعت سب اصحاب نشوند.»[۱۷].

مرحوم مظفر در پاسخ او مى گوید: «عجیب است که ابن حجر گمان کرده، مراد از شیعه در این جا اهل سنت هستند! و من نمى دانم این به دلیل مترادف بودن دو لفظ شیعه و سنى است یا به این دلیل که این دو فرقه یکى هستند یا اهل سنت بیشتر از شیعیان، از خاندان پیامبر پیروى کرده اند و آنان را دوست مى دارند؟»[۱۸] مرحوم کاشف الغطاء نیز مى گوید: «با نسبت دادن لفظ شیعه به على(علیه السلام)مى توان مراد را فهمید; زیرا غیر از این صنف، شیعه دیگران هستند».[۱۹]

ظهور معناى شیعه در احادیث و سخنان پیامبر آشکار و روشن است و آنان با این تأویل ها خواسته اند از پذیرش حقیقت بگریزند. این را هم باید دانست که مصداق شیعه در همان عصر پیامبر مشخص بوده است و عده اى از اصحاب پیامبر در همان زمان به «شیعه على» مشهور بودند.[۲۰]

بنابراین، براساس احادیث موجود، پیش از همه رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نام شیعه را بر دوستداران على(علیه السلام)گذاشته است و حوادث دیگرى مانند: سقیفه، جنگ جمل، حکمیت و واقعه کربلا بر گسترش این واژه و آموزه هاى تشیع تأثیر داشته اند.

منابع :

۱٫ یعقوبى گفته است: شمارى از بزرگان صحابه از بیعت با ابوبکر خوددارى کردند و گفتند: على(علیه السلام) اولى به خلافت است. تاریخ یعقوبى، قم، منشورات الشریف الرضا، ۱۴۱۴ هـ . ق، ج ۲، ص۱۲۴٫

۲٫ جهاد الشیعة، مختار اللیثى، الدکتوره سمیرة، بیروت، دار جبل، ۱۳۹۶ هـ . ق، ص۲۵٫

۳٫ شیعه در تاریخ، محمدحسین زین عاملى، برگردان: محمد رضا عطایى، انتشارات آستان قدس، ۱۳۷۵ هـ . ش، صص۳۳ و ۳۴، برگرفته از: الفهرست ابن ندیم، ص۲۴۹٫

۴٫ العقد الفرید، احمد بن محمد ابن عبد ربه اندلسى، بیروت، دارالاحیاء التراث العربى، ۱۴۰۹ هـ ، ج۲، ص۲۳۰٫

۵٫ الفرق بین الفرق، ابومنصور عبدالقادر بن طاهر بن محمد البغدادى، قاهره، ۱۳۶۷ هـ ، ص ۱۳۴٫

۶٫ اصول اسماعیلیه، برگرفته از: برنارد لویس، ص ۸۶٫

۷٫ دفاع از حقانیت شیعه، برگردان: غلامحسن محرمى، مؤمنین، ۱۳۷۸، ص ۴۸٫

۸٫ تاریخ منشورات، مکتبة بصیرتى، بى تا، ص۴٫

۹٫ شیعه در تاریخ، ص۳۴٫

۱۰٫ تاریخ شیعه، محمدحسین مظفر، مکتبة بصیرتى،(بى تا) ص۹، برگرفته از: خطط الشام، ج ۵، صص۲۵۱ ـ ۲۵۶٫

۱۱٫ شیعه در تاریخ، ص۴۲، بر گرفته از: مروج الذهب، ج۲، ص۵۱٫

۱۲٫ الصواعق المحرقة، ابن حجر الهیثمى المکى، مکتبة قاهره، ۱۳۸۵، ص۲۳۲٫

۱۳٫ المناقب للخوارزمى، اخطب خوارزم، نجف، منشورات المکتبة الحیدریة، ۱۳۸۵، ص ۲۰۶٫

۱۴٫ همان، ص۲۰۹٫

۱۵٫ تاریخ یعقوبى، ابن واضح، منشورات الشریف الرضى، ۱۴۱۴ ه، ج۲، ص۲۳۱٫

۱۶٫ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، بیروت، دارالاحیاء التراث العربى، ج۲۰، ص۲۲۶٫

۱۷٫ الصواعق المحرقة، ص ۲۳۲٫

۱۸٫ تاریخ شیعه، ص۵۰ .

۱۹٫ دفاع از حقانیت شیعه، صص ۴۸و ۴۹٫

۲۰٫ سعد بن عبدالله اشعرى در این باره مى گوید: نخستین فرقه، شیعه است. 

به نقل از :http://ww2.shobhe.ir/1390/08/q13-2/