ادیان و مذاهب

آشنایی اجمالی با ادیان و مذاهب

ادیان و مذاهب

آشنایی اجمالی با ادیان و مذاهب

پاسخگویی دین به نیازهای جدید بشر


آنچه شبهه افکنان امروزی مطرح کرده اند که تحولات زندگی اجتماعی انسان قوانین جدیدی را می طلبد، «فی الجمله» صحیح است.
در این باره که این تحولات قانون جدیدی را می طلبد، تردیدی نیست؛ اما آیا معنی این کلام این است که باید شریعت جدیدی بیاید و احکام سابق لغو شود؟
این شبهه بر یک پیش فرض استوار است و آن اینکه آمدن پیغمبران بعدی برای آوردن احکام جدید بوده است. این پیش فرض به صورت کلی پذیرفته نیست. رسالت پیامبرانی که یکی پس از دیگری آمدند؛ آوردن احکام جدید نبوده است. بلکه ضرورتی که موجب بعثت انبیای جدید می شود این بود که تعلیمات پیغمبر قبلی، تحریف یا به دست فراموشی سپرده شده و در آن اختلاف ایجاد می شد. خداوند هم برای رفع اختلافات و بیان احکام واقعی، پیامبران جدیدی را مبعوث می کرد. گاهی هم شرایط اجتماعی اقتضا می کرد قانون جدیدی وضع شود، که پیامبر جدید در کنار انجام وظیفه قبلی، قوانین جدید را هم بیان می کرد. گاهی هم احکامی برای امتحان یا عقوبت بعضی از مردم وضع شده بود که در صورتی که شرایط تغییر کرده بود آن قوانین را تغییر می داد.
اما کلام در این است که بعد از آمدن پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله و مطرح شدن احکام اسلام، آیا ضرورت دارد که بعضی از احکام اسلام، لغو یا تغییری در آنها ایجاد شود؟ یا اینکه تحولات اجتماعی اقتضا می کند که، مقررات جدیدی وضع و اجرا شود؟ آنچه مورد قبول است، فرض دوم ات. تحولات اجتماعی اقتضا می کند مقررات جدیدی وضع شود.
مقرراتی که در اثر تحولات اجتماعی مورد نیاز شده باید نمایندگان کشورهای مختلف جمع شوند و کنوانسیون هایی در این زمینه تصویب کنند و در مورد آنها به توافق برسند و حقوق دریاها، حقوق هوا و فضا و مسایلی از این قبیل تعیین شود. اما برای این قبیل موارد ممکن است در شریعت، ضوابط کلی وضع شود و اختیار آنها به حکومت اسلامی داده شود.
در اسلام هم وضع به همین صورت است که ضوابط کلی، برای احکام وضع شده است که تا روز قیامت احتیاج به تغییر ندارد.
آنچه بر اساس تجربه به آن رسیده ایم این است که لازم است مقررات جدیدی بر حسب شرایط جدید وضع شود. شریعت و دین برای این مقررات چهارچوبهایی تعیین می کند. پس از آن، حاکم شرع با رعایت این چهارچوبها و ارزشها، مقررات جدید را وضع خواهد کرد و حکومت اسلامی این مقررات را طبق متقضیات زمان تغییر خواهد داد. زمانی که چنین اختیاری در درجه اول به امام معصوم علیه السلام و در مرحله بعد به نایب خاص یا نایب عام آن حضرت ـ یعنی ولی فقیه ـ داده شد، نیازی به تغییر شریعت نخواهد بود.

شبهه «بر حق بودن همه ادیان»


یکی از شبهاتی که طی چند سال اخیر در مورد آن بحث های زیادی شده این است که بر چه اساسی گفته می شود راه نجات انسان، منحصر در دین اسلام است؟ و بر چه مبنایی سایر ادیان نمی توانند نقش دین اسلام را ایفا کنند و انسان را به سعادت برسانند؟
اصل این شبهه مانند موارد مشابه آن از مغرب زمین به کشور ما و سایر کشورهای اسلامی به سوغات آورده شده و دلایلی هم برای مطرح شدن و ترویج آن وجود داشته است.
از جمله دلایل ساده آن، این است که هنگامی که جوان یا نوجوانی مشاهده می کند که در عالم، ادیان متعدد و مختلفی وجود دارد و هر یک از آنها پیروان زیادی دارند که برای رواج دین خودشان تلاش های فراوانی می کنند، بسیار از آنها نیز مخلصانه زحمت می کشند، با مشاهده این واقعیت، برای یک جوان یا نوجوان سخت است که باور کند که همه آنها جهنمی هستند، ولی در بین شش میلیارد جمعیت دنیا که در حدود یک پنجم آنها مسلمان و درصد کمی از ایشان شیعه هستند تنها گروه اندکی به بهشت می روند چون تنها ایشان پیرو دین و مذهب حق هستند.
عامل دیگری که به خصوص این شبهه را در مغرب زمین تقویت کرده است، عامل اجتماعی است. در طول قرنهای متمادی جنگ ها و خونریزیهای زیادی در میان پیروان ادیان و مذاهب مختلف در گرفته است، و هنوز هم، با وجود این که، این همه اهل مغرب زمین ادعای تمدن می کنند و از سوی دیگر روحیه تساهل و تسامح و تولرانس در آنها تقویت شده، هنوز هم در گوشه و کنار همین مغرب زمین جنگهای مذهبی وجود دارد.
این عامل هم موجب شده است که بگویند بهتر است به این جنگها خاتمه دهیم و بگوییم هر دو مذهب درست می گویند. بعد از مذهب، نوبت به ادیان می رسد. همچنان که می دانید، جنگهای صلیبی جنگهای طولانی بین مسلمان ها و اروپایی ها بود که سالها طول کشید و موجب کشته شدن افراد زیاد و ویرانی های فراوانی شد. بسیاری از مردم از این جنگها خسته شدند و گفتند بهتر است بگوییم هم اسلام خوب است و هم مسیحیت.
عامل سوم این بود که بعد از اینکه مسلمانان از راه های مختلف در اروپا نفوذ کردند، مناطق زیادی از اروپا مسلمان شدند و در سایر کشورها نیز روز به روز اسلام رواج بیشتری یافت و گرایش بیشتری به اسلام پیدا شد. امروزه هم شرایط به همین صورت است.
هنگامی که گرایش مردم نسبت به اسلام شدت پیدا کرد، کلیسا به هراس افتاد که اگر این وضع ادامه پیدا کند، طولی نمی کشد که مسیحیت از صحنه روزگار محو خواهد شد. به ویژه این که مسلمانان در بحث ها و مناظرات از امتیازات خاصی برخوردار هستند. چون مطالب قوی و محکمی دارند در حالی که مسیحیان مطالب بسیار ضعیفی دارند و اعتقادات خاصشان سست و بی اساس است.
اگر بنا باشد در مورد مواضع هر دو دین بحث شود و بین آنها مقایسه انجام گیرد، اغلب مردم، اسلام را ترجیح خواهند داد. این مسأله موجب شد که شورای کلیسای برای حل مشکل ضعف مسیحیت در برابر اسلام به بحث و بررسی پرداخته و به طور رسمی اعلام کند که دین اسلام هم یک دین بزرگ و مورد احترام است. این مسأله را شورای کلیسای کاتولیک به طور رسمی از جانب پاپ اعلام کرد و در واقع بدین ترتیب مسیحیت را نجات داد تا مسیحیت هم به عنوان قرین و همتای آن باقی بماند.
البته طرفداران این نظریه از لحاظ افراط مراتب مختلفی دارند. بعضی از آنها می گویند: همه ادیان مانند هم است و هیچ تفاوتی بین آنها نیست؛ از این رو نمی توان ترجیحی برای یکی از ادیان قائل شد.
بعضی از آنها هم می گویند همه دینها خوب هستند؛ ولی ممکن است بعضی از آنها بر سایر ادیان ترجیح داشته باشد و اگر دینی از تمام جهات بر دیگر ادیان ترجیح نداشته باشد، می توان گفت این دین از جهت خاصی بر دین دیگر برتری دارد. در حالی که بعضی از آنها می گویند: هیچ دینی بر سایر ادیان ترجیحی ندارد؛ همه ادیان صراط مستقیم هستند و همه آنها به حقیقت می رسند. نام این گرایش «کثرت گرایی دینی» یا «پلورالیسم دینی» است.

تمسک به آیه 62 بقره و 17 حج برای اثبات پلورالیزم دینی


طرفداران نظریه کثرت گرایی دینی، از سویی مجموعه ای از زیر بناها و مویدات فکری و فلسفی را برای این تئوری فراهم کرده اند و از سوی دیگر افرادی که تحت تأثیر این گرایش غربی واقع شده بودند، در صدد بر آمدند که از منابع دین اسلام نیز شواهدی برای صحت این نظریه پیدا کنند.
چون سایر مباحث فلسفی، تاریخی، سیاسی و اجتماعی این بحث تأثیر چندانی در اعتقاد جوانان ما نمی گذارد. شبهاتی که ممکن است بیشتر در جوانان مسلمان اثر سوء بگذارد، این است که چنین وانمود شود که اسلام نیز، همین گرایش را تأیید می کند.
در بین آیات متشابه چند آیه وجود دارد که می توان چنین برداشت نادرستی از آنها کرد. از جمله این آیه که می فرماید: « إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَالَّذِینَ هَادُواْ وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ » (1).
عده ای خواستند از این آیه چنین استفاده کنند که خود قرآن می گوید تفاوتی بین مومن، یهودی، نصرانی و صابئی نیست. عامل نجات ایمان به خدا و روز قیامت است. اگر یهودی هم ایمان به خدا و روز قیامت داشته باشد، اهل نجات است. حتی در آیه دیگری از مشرکین هم یاد شده است. (2)