ادیان و مذاهب

آشنایی اجمالی با ادیان و مذاهب

ادیان و مذاهب

آشنایی اجمالی با ادیان و مذاهب

آیاطلب حاجت از امامان (و از غیر خدا) و نذر براى آن شرک نیست؟


پاسخ: قبل از پاسخ به این سؤال ابتدا باید تعریف روشن و دقیقى براى شرک، ارائه نمود.

1. شرک جلى و آشکار، آن است که انسان در ذات یا صفات یا عبادات و افعال براى خداوند متعال شریک قرار دهد.

شرک در ذات: یعنى در الوهیت، ذات و وحدانیت خداى تعالى شریک قرار دهد. مثل نصارى که قائل به پدر، پسر و روح القدس مى‏باشند. هر کدام از این سه، داراى یک ویژگى مى‏باشند که دو تاى دیگر ندارد و تا این سه با هم جمع نشوند ذات خداوندى بارز نگردد.

شرک در صفات: آن است که صفات خداوند متعال از قبیل علم، حکمت، قدرت، حیات ... را زاید بر ذات بارى‏تعالى بدانند و این صفات را عین ذات او ندانند.

اشاعره این گونه مى‏باشند.

شرک در افعال: آن است که خداوند را در معنى و حقیقت، بالذّات نداند. یعنى فردى یا افرادى از مخلوقات را مؤثر (کم یا زیاد، مستقیم یا غیر مستقیم) در افعال و تدابیر الهى بداند. یا آن‏که امور بعد از خلقت را واگذار شده به خلق بداند. یهودیان این گونه مى‏باشند، زیرا آن‏ها معتقدند که خداوند وقتى خلایق را خلق نمود، از تدبیر امور بازماند

و به ناچار، کار را به خلق واگذار نموده و خود به کنارى رفت. غلات نیز بدین جهت که عقیده دارند خداوند امور را به امامان تفویض نموده تا آن‏ها خلق کنند و روزى دهند، این گونه مى‏باشند. به همین جهت آن‏ها را مفوّضه نیز مى‏گویند.

شرک در عبادت: آن است که در موقع عبادت توجه، حضور قلب و نیت خود را به غیر خدا متمایل سازد. بنابراین هر عبادتى که نیّت آن براى خلق باشد شرک است.

چون براى خدا شریک قرار مى‏دهد و او را در مقام عبادت پرستش مى‏کند.

2. شرک خفى: شرک در اعمال، عبادات و طاعات است و تفاوت آن با شرک در عبادت، بسیار ظریف است. شرک در اسباب نمونه بارز شرک خفى است.

شرک در اسباب: و آن زمانى است که چشم امید و خوف به خلق و اسباب داشته باشیم. مثلًا یک کارمند، مستقلًا و منحصراً به اداره، کارفرما یا صاحب کارش توجه داشته باشد.

اما پاسخ به سؤال درباره شرک شیعیان:

حاجت خواستن از امامان:

اگر صرف حاجت خواستن و تقاضا نمودن از مخلوق، شرک باشد پس تمام خلایق مشرکند و اصلًا نمى‏توان موحدى پیدا نمود. واضح است که روابط اجتماعى جوامع انسانى بر پایه نیاز به یکدیگر بنا شده و کمک خواستن از دیگران در دنیا متداول است. به طورى که به سوى یکدیگر رفته و بدون این‏که نامى از خداى متعال برده شود تقاضاى کمک از دیگرى مى‏نمایند. مثلًا:

مریضى به مطب پزشکى مى‏رود و از او درخواست مداوا و معالجه مى‏کند.

غریقى در آب فریاد مى‏زند که از غرق شدن نجاتش دهند.

مظلومى به دادگاه مى‏رود و از قاضى تقاضاى دادرسى مى‏کند.

طلبه و دانشجویى نزد استاد رفته و تقاضاى آموزش و یادگیرى مى‏کند.

کسى که اموالش به سرقت رفته به کلانترى مى‏رود و تقاضاى پیداکردن اموال مسروقه را دارد.

کسى به نانوایى مى‏رود و تقاضاى چند قرص نان مى‏کند.

آیا مى‏توان همگى این افراد را به دلیل این که در محاورات خویش، نامى از خداى متعال نمى‏برند مشرک دانست؟ یقیناً پاسخ منفى است. حتى بالاتر از همه این‏ها، انبیا نیز از خلایق، تقاضاى کمک و یارى مى‏طلبیده‏اند. در سوره نمل توجه و دقت شود که حضرت سلیمان به حضار مجلس گفت: قالَ یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ قالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی؛ کدامیک از شما تخت بلقیس را قبل از این‏که او نزد من آید و تسلیم امر من شود به اینجا خواهید آورد؟ از آن میان عفریت جن گفت:

من در آوردن تخت او به اندازه‏اى قادر و امینم که قبل از آن‏که تو از جایگاه قضاوت خود برخیزى آن را به حضورت مى‏آورم. کس دیگرى که به بعضى از علوم کتاب الهى دانا بود (آصف بن برخیا) گفت: من پیش از آن‏که چشم بر هم زنى تخت او را به اینجا مى‏آورم. چون سلیمان سریر را نزد خود مشاهده کرد گفت: این توانایى از فضل خداى من است «[1]»». بدیهى است که تخت بلقیس با آن عظمت را از راه دور آوردن، آن هم در یک چشم بر هم زدن کار مخلوق عاجز نیست.

بنابراین از تقاضا و استمداد طلبیدن سلیمان، جهت انتقال تخت بلقیس مى‏توان دریافت که صرف کمک خواستن و تقاضا نمودن شرک نیست، زیرا شرک یک امر قلبى است.

از طرف دیگر خلفاى اول و دوم، مخصوصاً به هنگام قضاوت و داورى بین مردم- که خود از آن عاجز بودند- به امیرالمؤمنین علیه السلام مراجعه نموده و استمداد مى‏طلبیدند.

نمونه‏هاى این استمداد در «مناقب» و «جلوه‏هایى از عدالت مولود کعبه» بسیار است. در زیر فقط به بیان یک مورد از مواردى که خلیفه دوم- عمر بن الخطاب- به اهل‏بیت و عترت پیغمبر علیهم السلام توسل نموده تا به نتیجه برسد بسنده مى‏شود.

ابن حجر مکى در «صواعق محرقه» نقل مى‏کند:

در سال 17 هجرى مردم به دفعات زیادى براى استسقا (دعاى باران) مى‏رفتند و نتیجه نمى‏گرفتند تا این‏که عمر- خلیفه دوم- گفت: فردا به وسیله کسى که دعایش مستجاب مى‏گردد طلب آب خواهم کرد. خلیفه خود نزد عباس عموى پیغمبر رفت و گفت: با ما بیرون بیا تا به وسیله تو از خداوند متعال طلب آب نماییم. عباس گفت: باید صبر نمود تا وسیله آن مهیا شود. آنگاه به بنى‏هاشم خبر داد که لباس پاک پوشیده و بوى خوش نیز استعمال کنند. سپس امام على علیه السلام در جلو و امام حسن علیه السلام در سمت راست و امام حسین علیه السلام در سمت چپ و بنى‏هاشم در پشت سر آن‏ها حرکت کردند. جناب عباس به عمر گفت: کس دیگرى را با ما نفرست. آن‏ها رفتند تا به مصلى رسیدند و جناب عباس دست به دعا برداشت. جابر نقل مى‏کند که هنوز دعا تمام نشده بود که ابرها به حرکت در آمد و باران باریدن گرفت. امام بخارى نیز در صحیح خود از عمر چنین نقل مى‏کند:

 «پروردگارا! ما به واسطه عموى پیغمبرمان به تو متوسل شدیم تا باران به ما عطا کنى. پس خداوند به آن‏ها باران عطا کرد «[2]»». ابن ابى‏الحدید نیز در جلد دوم شرح نهج البلاغه خود نقل مى‏کند: خلیفه با عموى پیغمبر جهت استسقا بیرون رفتند. خلیفه عمر در محل استسقا گفت: «پروردگارا! ما به واسطه عموى پیغمبرت و البته اجدادش و بزرگان آن‏ها به سوى تو متوسل شدیم. پس مقام پیغمبرت را در عموى او حفظ فرما؛ چون او ما را دلالت نموده که از درگاه با عظمت تو طلب شفاعت و استغفار نماییم «[3]».

2. نذر امامان‏

در اکثر کتب فقهى شیعیان، فصلى به نام «باب نذر» وجود دارد و تمام رساله‏هاى مراجع تقلید و فتاواى آن‏ها بر این اصل استوار است که نذر، نوعى عبادت است و مانند بقیه عبادات باید براى خدا باشد. دو شرط «نیت قربه الى اللَّه» و «صیغه نذر» را نیز لازمه آن دانسته‏اند. اگر یکى از آن دو شرط نباشد، نذر محقق نمى‏شود و این دو شرط مکمل‏ یکدیگرند. نیت نذر مانند بقیه عبادات باید براى خاطر خدا و رضایت او باشد. این نکات در تمام رساله‏هاى عملیه فقهاى شیعه به وضوح آمده است. بنابراین در اداى نذر، نیت براى غیر خدا حتى نیت پیغمبر و امامان و آل محمد متصور نبوده و باطل کننده نذر است.

از آنجایى که تمام شیعیان بر این اعتقادند که اگر کسى «آل محمد» را خداى خود یا آن‏ها را شریک در ذات و صفات و افعال خدا بداند، قطعاً مشرک است پس نیت آن‏ها نمى‏تواند براى غیر خدا باشد.

اما شرط دوم که صیغه نذر باشد متمم شرط دوم و تثبیت کننده شرط اول است.

بدین معنا که نذر کننده باید در موقع نذر صیغه بخواند و چنانچه نام خدا در آن صیغه نباشد صیغه نذر جارى نمى‏شود. مثلًا کسى که روزه نذر مى‏کند باید بگوید: «براى خدا روزه مى‏گیرم».

بنابراین شیعیان معتقدند که هم نیت نذر و هم صیغه نذر هر دو تأکید بر انجام نذر براى خدا دارند و باید براى رضاى خدا باشد، ولى نذر کننده در مصرف نذر خود مختار است. مثلًا نذر مى‏کند که گوسفندى را براى خدا در حرم فلان امام یا امامزاده بکشد. حال مى‏تواند آن را به فقرا بدهد یا اطعام کند و یا به هیئت و عزاداران آن امام و امام زاده بدهد.

یا مثلًا نذر مى‏کند تا پول یا لباسى را به اهالى یا فقرا یا عالم یا سیدى از اولاد رسول‏اللَّه بدهد. چون هم نیت و هم صیغه نذر هر دو تأکید بر انجام نذر براى خدا دارند، لذا هیچ اشکالى بر آن وارد نیست. حال اگر بعضى افراد از این اصل عدول نمایند، نمى‏توان عمل آن‏ها را به کل شیعیان تعمیم داد و اصول مسلم شیعه را خدشه دار نمود.

3. اگر از شیعیان عبارات و اصطلاحاتى چو «یا على ادرکنى»، «یا حسین ادرکنى» و «یا مهدى ادرکنى» شنیده مى‏شود، معناى آن «یا على اللَّه ادرکنى»، «یا حسین اللَّه ادرکنى» و «یا مهدى اللَّه ادرکنى» نیست، بلکه چون دنیا دار اسباب است «[4]» و شیعیان آن خاندان جلیل القدر را وسیله و اسباب نجات مى‏دانند، لذا به وسیله آن‏ها به خداى متعال توجه مى‏جویند.

به هر حال توجه مستقل ما در طلب حوایج و دفع مشکلات نسبت به ذات یگانه پروردگار همچنان محفوظ است. همانطور که در قرآن مجید آمده است یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ؛ اى اهل ایمان تقواى خدا را پیشه کنید و با «وسیله» به درگاه با عظمت پروردگار بروید «[5]»».

از آنجایى که شیعیان، آل محمد سلام اللَّه علیهم اجمعین را عباد اللَّه الصالحین و واسطه فیض از مبدأ فیاض مى‏دانند، بنابراین توسل به آن‏ها را بر حسب دستور رسول گرامى اسلام لازم مى‏دانند. براى صحت این ادعا نیز مى‏توان به علماى اهل سنت، نظیر ابن ابى‏الحدید معتزلى استناد نمود. او در جلد چهارم شرح نهج البلاغه خود، خطبه حضرت زهرا علیها السلام درباره غصب فدک در حضور مهاجر و انصار را چنین نقل مى‏کند:

 «خدایى را حمد مى‏کنم که از پرتو نور عظمتش اهل آسمان‏ها و زمین بندگى مى‏کنند و هدف تمام وسایل، ذات اقدس اوست و ما در میان خلق «وسیله» هستیم «[6]»».

 «حدیث ثقلین» دلیل محکم و مطمئن دیگرى مبنى بر جواز توسل و تمسک به آل محمد و اهل‏بیت رسالت است که حتى جماعت اهل سنت، مثل ابن حجر مکى در صواعق محرقه صحت آن را تأیید مى‏کنند. رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله در این حدیث مى‏فرماید: «به درستى که در میان شما دو چیز گرانبها مى‏گذارم. یکى از آن‏ها کتاب خدا (قرآن مجید) و دیگرى اهل‏بیت من است. پس هر کس که به آن‏ها توسل و تمسک جوید، قطعاً نجات خواهد یافت. هر کس از آن دورى نماید به تحقیق هلاک خواهد شد، و پس از من، هر کس که توسل و تمسک به آن‏ها جوید هرگز گمراه نخواهد شد «[7]»».

 «حدیث سفینه» سند محکم دیگر شیعیان در توسل به اهل‏بیت و آل محمد است که بیش از صد نفر از بزرگان اهل سنت، از جمله مسلم بن حجاج، احمد بن حنبل، جلال‏الدین سیوطى، فخر رازى، ثعلبى و محمد بن شافعى در کتب خود ثبت نموده‏اند که رسول اللَّه صلى الله علیه و آله فرمود: «به درستى که مثل اهل‏بیت من در میان شما به سان کشتى نوح است.

هر کس که بر آن کشتى سوار شد نجات یافت و آنان که از سوار شدن امتناع کردند هلاک گشتند «[8]»». امام محمد بن ادریس شافعى آن را به شعر در آورده است و مى‏توان آن را در کتاب علامه فاضل عجیلى به نام «ذخیرة المآل» یافت.

بنابراین با بررسى موارد فوق مى‏توان دریافت که شیعیان بنابر دستور پیامبر خود به خاندان ایشان توسل مى‏جویند.

هم چنین با دقت و توجه به دعاى شیعیان درباره چگونگى توسل نمودن به معصومین، به وضوح مشاهده مى‏گردد که ائمه معصومین را یکى یکى مخاطب قرار داده و به آن‏ها گفته مى‏شود «یَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ یَا سَیِّدَنَا وَ مَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِکَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاکَ بَیْنَ یَدَیْ حَاجَاتِنَا یَا وَجِیها عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ» و سپس آن‏ها را نام مى‏برند و مى‏گویند «اى سید و مولاى ما»، به وسیله شما به سوى خداى متعال توسل مى‏جوییم و طلب شفاعت مى‏کنیم. اى کسى که نزد خداى بزرگ آبرومند هستید ...» تا آخر که عموم خاندان رسالت را مخاطب قرار مى‏دهند. در خطاب به آن‏ها گفته مى‏شود «اى حجت خدا بر خلق». ملاحظه مى‏شود که در همه جا نام مبارک پروردگار است و در هیچ جا براى او شریکى قرار داده نشده است. «[9]»

از طرف دیگر رفع کامل شبهه به اصل شفاعت باز مى‏گردد. خلاصه بحث این‏که با توجه به آیه مذکور (مائده 35) اصل مسأله وسیله یا شفاعت در آیات دیگر قرآن پذیرفته‏شده، مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ، «[10]» ما مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ، «[11]» یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ، «[12]» وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‏. «[13]»

منتهى مطلب این است که آیات شفاعت (مانند آیات علم غیب) ابتدا شفاعت را به خود خداوند نسبت مى‏دهند. در دسته بعد براى غیر خدا اثبات مى‏کند و آن را مقید به اذن و مشیت خود مى‏کند، یعنى هیچ موجودى استقلال در شفاعت ندارد. ولى شفاعت کننده و شفاعت شونده و اصل شفاعت شرایطى دارد که مورد رضایت و اذن خداوند باشد (وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‏ انبیاء 28) «-[14]»، در روایات اهل سنت نیز شفاعت مورد تأیید قرار گرفته شرح نووى، صحیح بخارى ج 4، کتاب توحید باب 24 ص 392 «[15]»، آنگاه که اصل شفاعت ثابت مى‏شود، حق شفاعت پیامبران و ائمه معصومین از احادیث زیادى از جمله حدیث مذکور سفینه ثابت مى‏شود که در کتب فریقین آمده است «ان تمسکتم به لن تضلوا بعدى». «[16]»

علاوه بر ائمه، دسته‏هاى دیگرى حق شفاعت دارند از جمله 1- فرشتگان‏ 2- شهدا 3- علما 4- خویشاوندان 5. همسایگان 6. مؤمنین 7- مجاهدان 8- صدیقین 9- اطفال سقط شده 10- قران کریم 11- و از همه مهمتر خود خداوند که همه شفاعت، با اذن و رضایت اوست. یادآورى این نکته ضرورى است که به نص قرآن شهدا زنده‏اند و ائمه افضل بر شهدا هستند. بطریق اولى نزد خداوند رزق دارند و همان طور که پیامبر در حال حیات (64 نساء) حق شفاعت دارد، همه دسته‏هاى مذکور مى‏توانند بعد از وفات حق شفاعت داشته باشند.

تفاوت دیدگاه توحیدى اسلام با دیدگاه بت پرستان در مورد شفاعت این است که بت‏پرستان براى بت‏هاى خود حق شفاعت بالاستقلال قائل بودند و حق شفاعت به آن‏ها تفویض شده است. ولى همانطور که گذشت در اسلام شفاعت به نحو عدم استقلال به اذن و رضایت خدا براى گروهى که ذکر شد و از آیات و روایات نتیجه مى‏شود فقط امکان پذیر است هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ «1[17]».

وهابیان به پیروى ابن تیمیه درباره شفاعت نظراتى دارند که با همه مذاهب اسلامى متفاوت است. آن‏ها با این‏که اصل شفاعت را پذیرفته‏اند ولى مى‏گویند حق نداریم درخواست شفاعت از پیامبر و دیگران داشته باشیم بلکه باید از خدا بخواهیم که او پیامبر را در حق ما شفیع گرداند و این خلاف صریح قرآن است. یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا، «[18]» وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ «[19]» ... که گذشت.[20]



[1] - . نمل( 27): 38 تا 40

[2] - رفع المناره، ص 91؛ شبهاى پیشاور، ص 229« اللّهمَّ إنّا نَتَوسَّلُ إلَیکَ بِعَمّ نَبیّنا فَاسْقنا فَیسقون».

[3] - الفایق فى غریب الحدیث، ج 3، ص 115؛ تاریخ مدینه دمشق، ج 26، ص 363؛ تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 150؛ شبهاى پیشاور، ص 229« الّلهمّ إنا نتقرّب إلیک بعمّ نبیّک و قفیة آبائه و کبر رجاله  فاحفظ اللهمّ نبیّک فی عمّه فقد دلونا به إلیک مستشفعین و مستغفرین».

[4] - . الصحیح من السیره، ج 4، ص 87؛ تفسیر المیزان، ج 2، ص 40؛ شبهاى پیشاور، ص 218« أبى اللَّه أن‏یجری الأمور إلّابأسبابها».

[5] - . مائده( 5): 35

[6] - . سقیفه و فدک، ص 100؛ صحیفة الزهرا علیها السلام، ص 270؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى‏الحدید، ج 16، ص 211؛ شبهاى پیشاور، ص 219« و احمدوا اللَّه الّذی لعظمته و نوره یبتغی من فی السموات و الأرض إلیه الوسیلة و نحن وسیلته فی خلقه ».

[7] - المعیار و الموازنه، ص 322؛ سنن الکبرى، ج 5، ص 130؛ جامع الصغیر، ج 2، صص 156 و 157؛ فتح البارى، ج 11، ص 333 و 408؛ شبهاى پیشاور، ص 225« إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ، مَنْ تَوسل( تمسّک) بِهِما فَقَد نَجا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنهُما فَقَد هَلَکَ ما إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً( بعدى)».

[8] - مجمع الزواید، ج 9، ص 168؛ کنز العمال، ج 12، ص 98؛ تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 13؛ ینابیع المودةلذوى القربى، ج 2، ص 443؛ شبهاى پیشاور، ص 227« إنّما مثل أهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح من رکبها نجا و من تخلّف عنها هلک».

[9] - . به دعاى توسل در مفاتیح الجنان مراجعه شود.

[10] - . بقره: 255

[11] - طه: 109

[12] - ). طه: 109

[13] - انبیاء: 28

[14]- براى تفصیل بیشتر رجوع شود به المیزان ج 1، ص 158. تفسیر موضوعى قرآن آیة اللَّه جوادى آملى، ج 5، ص 117

[15] - نووى در شرح صحیح مسلم به نقل از قاضى عیاض: مذهب اهل سنت بر جواز شفاعت است عقلًا و بروجوب شفاعت است نقلًا، زیرا هم آیات تصریح دارد و هم اخبار صحیح  تنها خوارج و گروهى از معتزله شفاعت را نپذیرفته‏اند و شفاعت پنج قسم است‏

 1- شفاعت پیامبر براى سرعت در حساب.

 2- شفاعت پیامبر براى ادخال به بهشت.

 3- شفاعت براى نجات از آتش‏

 4- شفاعت براى اهل آتش.

 5- شفاعت براى ترفیع درجه اهل بهشت. ر. ک. بحار الانوار ج 8 ص 61

[16] - صواعق محرقه 89 و 90، از امام احمد بن حنبل و طبرانى و مسلم نقل قول نموده که ان لحدیث التمسک بالثقلین طرقاً کثیره وردت عن نیف و عشرین صحابیاً( بیش از 20 نفر صحابى نقل کرده‏اند)

[17] - یونس: 18

[18] -

[19] - نساء: 64 و محمّد صلى الله علیه و آله: 19

[20] -  به نقل از: پاسخ به شبهات در شبهاى پیشاور، ص: 46-54 یوسف: 97

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.